إعدادات العرض
1- الله متعال مَلَکی را موکل رحم کرده است که می گوید: پروردگارا این نطفه است، پروردگارا این لخته ی خونی است، پروردگارا تکه گوشتی است؛ و چون الله متعال اراده ی خلق و آفرینش او کند، آن ملک می گوید: پروردگارا مذکر است یا مونث، رزق و روزی او چقدر است؟ و اجل او چه زمانی است؟ و اینچنین در شکم مادرش نوشته می شود.
2- ملائکه از نور آفريده شده اند و جن ها از شعله ی آتش؛ و آدم از همان چيزی خلق شده که برای شما وصف گرديده است.
3- ملائکه با کاروانی که در آن سگ يا زنگ است، همراه نمی شوند.
4- من چيزهايی می بينم که شما نمی بينيد. آسمان به صدا درآمده است و حق دارد که (از سنگينی) صدا کند؛ زيرا حتی جايی به اندازه ی چهار انگشت هم در آن وجود ندارد مگر اينکه مَلَکی پيشانی اش را بر آنجا نهاده و برای الله متعال به سجده رفته است.
5- جبريل نزد رسول الله صلى الله عليه وسلم آمد و پرسيد: اهل بدر را در ميان خود چگونه ارزيابی می كنيد؟ رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود: «آنان را از بهترين مسلمانان می دانيم».
6- باری جبرئيل عليه السلام نزد رسول الله صلى الله عليه وسلم نشسته بود که ناگهان صدايی از بالای سرش شنيد.
7- به من اجازه داده شد تا در مورد ملکی از ملائکه ی حامل عرش سخن بگویم كه فاصله ی بين نرمه گوش تا شانه اش مسير هفتصد سال است.
8- الله متعال ملائکه ای دارد که در زمین می گردند و سلام امتم را به من می رسانند.
9- اين (سعد بن معاذ) کسی است که برای مرگش عرش الله به لرزه درآمد و دروازه های آسمان گشوده شد و برای تشييع جنازه اش، هفتادهزار ملک شرکت داشتند. (ولی با وجود اين همه مناقب و فضائل) لحظه ای قبر او را بهم فشرد و بلافاصله رها کرد.
10- ما نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم در حال جمع آوری و نوشتن قرآن بوديم که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «خوشا بحال (اهل) شام».
11- چرا بيش از اين به ديدنِ ما نمی آيی؟
12- جبریل را در سدرة المنتهی دیدم که ششصد بال داشت.
13- جبريل را در حالی ديدم كه ششصد بال داشت و از بالش زيور آلات رنگارنگ و دُر و ياقوت می ريخت.
14- در شب معراج بر ساکنان آسمان عبور کردم، جبريل را ديدم که از هيبت و ترس الله عز وجل همچون گليم فرسوده شده بود.
15- همانا ملائکه رفيق و همراه شما (حنظله) را غسل می دهند، پس از همسرش سؤال كنيد.
16- وقتی آدم وفات نمود، ملائکه او را به تعداد فرد غسل دادند و در قبر برايش لحد ساختند و گفتند: اين سنّت و شيوه ی آدم در ميان فرزندانش می باشد.
17- شبی اُسید بن حُضَیر در محل خشک کردن خرماهايش قرآن تلاوت می کرد؛ ناگهان اسبش شروع به دست و پا زدن کرد. اسيد به خواندنش ادامه داد، باز هم اسب دست و پا زد. بار ديگر اسيد شروع به خواندن نمود. باز هم اسب دست و پا زد. اسيد می گويد: سرانجام ترسيدم که اسب فرزندم يحيی را زير دست و پا بگيرد. لذا برخاستم و بسوی اسب رفتم. ناگهان بالای سرم چيزی مانند سايبان ديدم که اشيایی مانند چراغ در آن وجود داشت و به اندازه ای در فضا بالا رفت که ديگر آن را نديدم.
18- رسول الله صلی الله علیه وسلم در روز بدر فرمود: «اين جبريل است كه افسار اسبش را گرفته است و ساز و برگ نظامی دارد».
19- گويا گرد و غبار گروه جبريل را می بينم كه از كوچه های بنی غنم بلند می شود؛ و اين زمانی بود كه رسول الله صلى الله عليه وسلم برای جهاد به بنی قريظه می رفت.